بچههایم، مریم پاکدختر، مادری همه مردمها، مادر خدا، مادر کلیسا، ملکه فرشتگان، یاری ستمگران و مادر مهربان تمام فرزندان زمین، نگاه کنید بچهها، امروز او برای شما آمده تا از شما عشق بگذارد و برکت دهد.
بچههایم، مردم جهان، دوباره با قوی میگویم: "رابطهای اجتماعی برقرار کنید، در دسترس و پذیرای باشید. من این زمین را مدتی نگاه کردهام و شما بد شدهاید، نمیتوانید به یکدیگر ارتباط بگیرید و اگر میتوانستید، خودتان را با یک پوشاک بزرگ پوشش داده بودید تا از دید همسایهها دوری کنید.”
"چرا اینگونه شدهاید؟ هیچ دلیل ندارید! من فهمیدهام که زندگی مشکلات بسیاری به همراه دارد، طبیعت انسانی است، اما باید حل شوند. بیشتر از آنکه شما خلق کردهاید، مردم جهان، چون در این بیابان مانند آنچه باید بود زندگی نکردهاید؛ میخواستید بیشتر کنید، طبیعت و همه چیز را ناآرام سازید، اما این نمی�بران مردانه و زنانه شما نیست.”
"این جهان چه خواهد شد؟ در زمین ابدی نخواهم بود، اما در اینجا باید ابدیت کنید! آرزو خدا پدر آسمانی بود که این مسیر را به زیباترین شکل زندگی بگیرید، ولی تقریباً آنرا نگاه نمی�برانید. توبه کنید بچهها! اگر همچنان ادامه دهید، تنهایی شما را فرا خواهد گرفت و با آن بیماری. یک خانواده بزرگ هستیدم باید باقی ماند، بنابراین شروع کنید که یکدیگر را به عشق و احترام درگیر باشید!”
ستم پدر، پسر و روح قدوس.
بچهها، مادر مریم همه شما را دیده است و از عمق قلبش همه شما را دوست داشته است.
برکت میدهم. دعا کن، دعا کن، دعا کن!
مادونا با لباس سفید و یک پرده آبی پوشیده بود، تاجی از دوازده ستاره بر سرش داشت و غروب زیر پاهای او بود.