هنگامی که وارد کاپل شدم، مادرماریام قبلا منتظر من بود. او با دو رنگ آبی پوشیده شدهبود. وی گفت: "با ستایش یسوع شروع کنیم. دخترم، این روزها لازم است که به تو با درخواستهای دعا و قربانی بیشتر و عاجلیتر بیایم. چنانچه بسیاری از روحها جذب پناهگاه قلب من میشوند، همینطور بسیاری نیز در حال سقوط هستند. شیطان میخواهد اکثر روحها مسیر تاریکی را که کاملاً دنبال میکنند، شناسایی نکنند. این به خاطر آن است که دلهایشان در دنیا محکوم شدهاند. دخترم، آرزو دارم دعوت من برای قدسیت مانند بخور باشد که روحه را پر کند و آنرا به سوی آسمان بلند کند. امروز تو ضرورت دعوت من به تو را نمیبینی. فردا خواهی دید."