یک سال گذشته بود که روزی صدای مادر مقدس را شنیدم. در عصر، برای دعا و تشکر از مادران برای این نعمت به کلیسای ماریا آپارسیدا رفتم. مدتی است که من از مادران میخواهم بگوید چه روز باید با کشیشی که او نشان داده بود دربارهٔ ظاهرشها و پیامهای خود صحبت کنم. اولین بار در اکتبر ۱۹۹۴، در ماه اکتبر، در جشن مریم ناظرت، در آدریانوپولیس، وقتی او در کلیسا با پرستاران خود در زمان دعا بود، این کشیش را دیدم. من همراه دوستم جکالین بودم و هنگامی که به کلیسای وارد شدیم، این کشیش با مردم تسبیح میخواند. پس از پایان دعا، برخاست و چند کلمه دربارهٔ مریم گفت. وقتی او را دیدم، صدای مادران شنیدم که به من گفت:
این است. این کشیشی است که انتخاب کردهام تا تو را کمک کند. به او درباره ظاهرشها و پیامهای من بگو.
فکر کردم برخاستن و سپس با او صحبت کنم، اما مادر مقدس به من گفت:
الان نه. برای زمانی که خداوند و من تعیین کردهاید صبر کنید. حالا فقط برای او دعا کنید تا روز درست، وقتی میروید با او صحبت کنید قلبش باز شود و بفهمد چه چیزی را مادرم و پسرم عیسی از او خواستهاند.
آنچه که مادران از من خواست بود انجام داد. فقط همراه کشیش رفتم تا به او سلام بگویم و نامش و پاروکشی که از آن است را پرسید. پاسخ داد:
اسمم جوزف است و من از پاروکیای سنت لوسیا هستم!
تقریباً هفت ماه گذشته بود که مادر مقدس خواسته بود برای پدر جوزف دعا کنم. هیچ چیز دیگری به من نگفته بود. بنابراین، به کلیسا رفتم تا دعا کنم. فکر کردم: آیا مادران تغییر نظر کردهاست؟ چرا چیزی دیگر به من نگفت؟ آیا کاری اشتباه کردم؟
وقتی که در کلیسای وارد شدیم، دیدم یک مراسم عیادت غیرعادی امروز انجام میشود. داخل شده و روی نیمکت آخر نشستم. چون بدون عینک بودم، زیرا آنها را شکسته بودم، نمیتوانستم خوب ببینم کیست که جشن گرفتهاست، زیرا از دور هیچ چیز نبینیدم. فقط صدای کشیش را شنیدهام. وقتی او را شنیدم قلب من بسیار قوی و سریع تپید. به خود گفتم، خداوند! این پدر جوزف است!
صداهای مادر مریم که گفت:
امروز روزیست که میتوانید به او بروید. بپرسید کیس میتواند با شما در مورد چیزی بسیار مهم خصوصی صحبت کند. روزی که به تو گوید، میتونی برود. آن را از دست نده! برو و همه چیز رو بهش بگو و گوش کنه چیزهایی که بهتو گفته!
همانطور که مادر مریم خواستم، رفتم تا پدر جوزپه ببینم. از او پرسیدم:
پدر جوزفه، کیس میتوانستم با تو خصوصی صحبت کنم؟ نیاز دارم در مورد چیزی بسیار مهم بهت بگوم. آیا وقت داری?
پاسخ داد:
فردا میتوانید ساعت ۳ بعد از ظهر به کلیسای سنت لوسیا بروید و من آنجا منتظرت هستم.
این روزها را هرگز فراموش نخواهم. روزی که او رو دیدم و باش در کلیسا صحبت کردم، یک چهارشنبه بود و روزی که باش درباره ظهورهای مادر مریم و پیامهایش در کلیسای سانتا لوسیا صحبت کردم ۰۱/۰۵/۹۵ بود، جشن سنت جوزپه کارگر. دیدم که سینت جوزفه هم همه چیز رو آماده کرده و به من کمک کرده با میانجیگریاش.